«ملت کتابخوانى نیستیم» فنجان قهوه تلخى که باید نوشید!
چرا ؟
خب اینکه ما در یک برآیند کلى «ملت کتابخوانى نیستیم» را ظاهراً همه توافق کرده ایم؛ این را مى شود به سادگى از لابه لاى مقالات و نوشته ها، حجم گردش مالى در حوزه نشر و کتاب، آمارهاى رسمى و غیررسمى قابل دسترسى، مصاحبه هاى دوستان اهل بخیه، و حتى گفت وگوهاى عادى با دور وبرى ها و فامیل و همکاران
و ... استنتاج کرد. از یک منظر، چنین اجماعى خیلى هم مایه تأسف نیست! بالاخره توانسته ایم بر سر یک موضوع، به توافقى همه گیر، بدون لحاظ کردن امر سیاست - در جامعه اى به غایت پیچیده در قضاوتهاى سیاسى - برسیم. بگذریم که نهایتاً همین توافق به ظاهر عمومى و کاملاً «فرهنگى - اجتماعى» هم یک جاهایى در متن و حواشى سر از سیاست درمى آورد، چه در زبان مخالفان و چه در ادبیات موافقان اجماع فوق.
به عنوان مثال وقتى که بخش زیادى از ناشران، یکى از دلایل عمده رکود عمومى کتاب را دخالت همه جانبه دولت هاى ایرانى - در یک قرن گذشته تاکنون - در مباحث نرم افزارى و سخت افزارى کتاب ، شامل نظارت بر ذهنیت تولیدکنندگان (ممیزى) گرفته تا مراحل مرتبط با چاپ و نشر مى دانند، بى تردید امر سیاست را عامل اصلى دانسته اند؛ و همینطور مباحثى که درباب «فقدان سرمایه گذارى بر تبلیغ و اشاعه کتاب و کتابخوانى در رسانه مهمى چون صداو سیما» ارائه مى شود و یا بى توجهى دولتها به تجهیز و استانداردسازى کتابخانه هاى عمومى و کتابخانه هاى مدارس و یا چشم پوشى تقریباً کامل از ادبیات معاصر در کتب درسى آموزش و پرورش و مقاطع تحصیلى و ...
اما آنچه که کمتر درباره اش سخن گفته مى شود، اشاره به موانع درونزاى فرهنگى و ظرفیتها و ساختارهاى واقعى آن در ایران معاصر است.
اینکه ملت ما در عمق تاریخى خود که بوده است و چه بوده است، آن هم در شرایطى که سرانه مطالعه کتاب در ایران امروز، از یکى دو دقیقه تجاوز نمى کند، بیشتر تعارفاتى است در حد همان ها که شبانه روز نسبت به هم در کوچه و بازار روامى داریم و البته شانه خالى کردن از سنگینى طاقت فرساى مسؤولیت؛ مسؤولیتى که نه تنها متوجه دولتها و نظام هاى سیاسى است بلکه در حوزه مسؤولیت پذیرى فردى هم باید تعریف و پذیرفته شود. اگر اندکى از عادت به «نق زدن هاى اغلب بى حاصل تاریخى» خود دست برداریم و گوشه اى از آینه را به سمت خویش - دقیقاً خودمان - برگردانیم، بد نیست از خود بپرسیم که
« ما چه کرده ایم.» از من روزنامه نگار و شاعر و قصه نویس و پژوهشگر و فلسفه دان و هنرشناس و غیره و غیره و غیره... بگیر بیا تا ناشر و پخش کننده و سرمایه گذار خیلى خیلى محترم حوزه فرهنگى.
بله، مى دانم که دسته اول ( تولید گنندگان آثار)در سرنوشت عمومى اش همواره درگیر غم ویرانگر نان هم بوده است و سرخوردگى ها و روزمرگى ها و پس افتادگى هاى اجتماعى و اقتصادى و حیران در پیچ و خم هاى سیاست و ... و دسته دوم نیز به سختى گرفتار در ضعف بنیه هاى مالى اش و ساختارهاى سنتى بازار و از این قبیل. اما منصفانه باید پذیرفت که این همه حقیقت نیست. بخشى از این حقیقت هم به نوع نگاه و پسند شخصى ، باورهاى از مدافتاده ، گاردگرفتن هاى پر ادا و اطوار ، نگاه از بالا به جماعت مخاطب (همان مردم) و تعارض هاى آرمان و واقعیت و فرافکنى هاى از سر سهل انگارى اقشار اهل قلم و تولیدکننده آثار ادبى و فرهنگى هم بازمى گردد. و این بخش حقیقت اگر نه زهر اما در شکل تلطیف شده اش دستکم فنجان قهوه بسیار تلخى است که به ناچار باید نوشید.
به هر حال در - حداقل نیم قرن گذشته تا به حال-، تولیدکننده فرهنگى ما یا خود را چنان در کسوت روشنفکرى فرازمینى پنداشته که کمتر از پروست و جویس و نیچه و گادامر را نویسنده ندانسته و چه به لحاظ نظرى و چه خروجى در امر تولید ، همین ها را سرمشق کرده است - بماند که نتیجه این خروجى ها چقدر نزدیک یا به دور از اصل و سرچشمه خود بوده اند - و یا اساساً به کنارى نشسته و ترجیح داده است رداى شریف انکار را به تن کند.
وقتى که در حوزه ادبیات کودکان، آثار شل سیلوراستاین به فارسى ترجمه شد ، همه انگشت به دندان ماندند از اینکه چه ساده مى توان نابغه اى بود که خود را صرف جهان به ظاهر پیش پا افتاده کودکان و در عین حال آفرینش جذابیتى بى بدیل کرد، اما حتى یکى از نوابغ محترم ما در عمل چنین تلاشى را براى کودکان ایرانى تجربه نکرد؛ وقتى « دنیاى سوفى» در زمینه تاریخ اندیشه هاى فلسفى از یوستین گاردر ترجمه و منتشر شد باز هم همان تحسین ها از اهل فلسفه برخاست که حیرتاً چقدر به سادگى مى توان مباحث پیچیده را هم به نوجوانى ارائه کرد که دلمشغول موسیقى و سینما و سرگرمى هاى سن بازیگوش خویش است؛ اما در عرصه تولید داخلى هیچ تجربه مشابه اى در سرزمین پرگهر ما اتفاق نیفتاد؛ به همین سیاق است آثار هرى پاتر براى نوجوانان - و البته بسیارى از اقشار کتابخوان در هر رده سنى - ؛ مثالها فراوانند و فرصت این یادداشت، کوتاه . و کوتاه سخن اینکه فعالان حوزه تولید اندیشه و آثار فرهنگى در سرزمین ما، کمتر به عنصر جذابیت، ساده نویسى در عین عمق و غنا و تجربه هاى متنوع براى خلق آثارى که مخاطبش را نیز در گوشه اى از ذهن، حى و حاضر ببیند اعتنا کرده است. پس دستکم بخشى از بى اعتنایى عمومى به آثار مکتوب در کشور ما را شاید بتوان از همین زاویه درک کرد.مهرداد قاسمفر
ایران