سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعاری از محمد صالح علا

     

اشعاری از  محمد صالح علا نویسنده شاعر وهنرمندعزیز ودوست داشتنی

ماه
دوباره  شب  که  میرسد ،  پر  از  ستاره  میشوم
دوباره  واژه های خیس ،  پر از  ترانه  میشوم
دوباره  باد  میبرد ، مرا
 به  لانه ی   فرشتگان 
 میان ابرهای بی کسی و لخته لخته آسمان
دوباره ماه میشوم ، دوباره باغ میشوم
مهتاب اگر نشد، نشد!
خودم چراغ میشوم...

***

ای آشنا
لکه های آفتابی
در صدایت خانه دارد
از دهانت یاس میروید
حرفهایت سایه دارد
اهل من ، ای آشنای باستانی
رنج تو دنباله دارد.

***
شما که لیسانس دارین
شما که لیسانس دارین ، سواد دارین ، روزنامه خونین
با بزرگا می شینین حرف میزنین
همه چی رو می دونین
شما که کلت پره
معلم مردم خوبین
واسه هر چی که می گن جواب دارین ، در نمی مونین
بگو از چیه که من دلم گرفته؟
راه می رم دلم گرفته
پا می شم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته
من خودم آدم بودم
باد زد و هوای منو برد
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
شما که لیسانس دارین ، سواد دارین ، روزنامه خونین
با بزرگا می شینین حرف میزنین
همه چی رو می دونین
شما که کلت پره
معلم مردم خوبین
واسه هر چی که می گن جواب دارین ، در نمی مونین
بگو از چیه که من دلم گرفته؟

***
سبز سبزم
من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم
من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم
یکی از پاپتی هاتم.
آقای کوچیک نواز بنده پرور
من هنوزم صله گیر چشم بارونی و اون ابر نگاتم
منو کشتی ، منو کشتی ، منو کشتی
کشته باشی
خوش به حالم من هنوزم که هنوزه
یکی از اون کشته هاتم
من هنوز در به در طره اون زلف سیاتم
من هنوزم سبز سبزم ریشه دارم
یکی از پاپتی هاتم

***
پس انداز
روی ماه دستمال نمدار می کشم
نوک قاشق، آسمونو می چشم
می پاشم ستاره ها رو سر رات
که بیای قدم بذاری رو چشم
شبا رو جمع می کنم تا می زنم
رنگ روغنی به فردا می زنم
همه تلخیارو دور می ریزم
طعم شیرینی به دریا می زنم
واسه اومدنت برنامه هاست
همه جاده ها آب پاشی میشه
نوک هر پرنده ای شاخه گلی
کف رودخانه هامون کاشی میشه
یه حساب تازه ای باز می کنم
شکل ماهتو پس انداز می کنم

***
 
آقا خوبه ، آقا جونه ، آقای گل ، آقا جون
این کمینه رو همیشه زیردست خود بدون
آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد
الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد
من یه عمر آزگاره زیر سایه تون نشستم
من کنیز زنگی ام که دستامو به سینه بستم
آقا تو حضرت عشقی ، از ملائک بهشتی
تو با دستای مبارک سرنوشتمو نوشتی
آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد
الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد
من پیش رو آینه از بی کسی شکستم
دست شکستگان گیر، مهر تو بسته دستم
من پیش روی آینه از بی کسی شکستم
دست شکستگان گیر، مهر تو بسته دستم
من ذره ذره گشتم تا تو مرا نبینی
آقا شما بزرگی ، با من چرا نشینی
من ذره ذره گشتم تا تو مرا نبینی
آقا شما بزرگی ، با من چرا نشینی
من یه عمر آزگاره زیر سایه تون نشستم
واسه عرض بندگی ها دستامو به سینه بستم
تو ولی نعمت عشقی ، از ملائک بهشتی
تو با دستای مبارک سرنوشتمو نوشتی
آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد
الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد
آقای خوب و عزیزم عمر و عزتت زیاد
الهی بدی و ذلت سر دشمنت بیاد ...

***

اون روزها
اون روزا که دِله بود                 
دِله پر حوصله بود
انتظار دیدنت      
پشت هر پنجره بود
اون روزا که دله بود
دله پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود
اون روزا که دله بود
دله پر حوصله بود
دستمالای گره بسته
پرِ نعنا ؛ دسته دسته
توی خاکِ باغچه هامون
بوی ریحون ریشه بسته
گرامافونای بوقی
شعر عشقی و فروغی
گوله گوله اشک می ریختیم
پشت خنده دروغی
یادته؟
یادته گفتی صدام کن
توی خلوت تو شلوغی
اون روزا که دله بود
دله پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود

***
پنجره
پنجره باز و بسته کن
یاد هوای ابری و
ابرهای دل شکسته کن
پنجره باز و بسته کن
یاد پرنده آسمان
نسیم ریشه بسته کن
در پی پاره تنم
زخمی و دربه در منم
لالم و در سکوت خود
بر سر و سینه می زنم
روزی نمی رسد که من
به دوری تو خو کنم
خواب تو را عزیز من
چگونه آرزو کنم

***
شازده خانوم
دو تا دستام مرکبی
تموم شعرام خط خطی
پیش شما شازده خانوم
منم فقیر پا پتی
غرور رو بردار و ببر
دلم میگه دلم میگه
غلامی رو به جون بخر
دلم میگه دلم میگه
شازده خانوم قابل باشم
باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی
عجب عجب چه رند و چه بلا شده دل پدر سوخته ام
باور کن زشوقتون اشکی شده چشم به در دوخته ام
فرصت بدین عاشقیمو خدمتتون عرض می کنم
واسه فرار از خودم
دو پا دارم
دوپا دیگه قرض می کنم
شازده خانوم قابل باشم
باید بگم به شعر من
خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی
شازده خانوم چه خاکی و چه بی ریا
به منزل خود آمدی خود آمدی خود آمدی