کنش تخیلی کتابخوانی
آن تصویر ناب و پاکیزه ای که فرهنگ رسمی ما از فرآیند«کتاب خواندن» به دست می دهد، معمولا جوان آراسته «متشخص» و ماخوذ به حیایی است که در سکوت جادویی یک کتابخانه عمومی پشت میزی چوبی با رنگ روشن نشسته و سر را روی کتابی خم کرده است و مشغول خواندن است. در این کتابخانه همه چیز نو و تمیز است. گذشته از آن ایدئولوژی «بصری»ای که می کوشد تمام تصاویر جامعه را تمیز و استرلیزه نشان دهد و هر نوع تضاد و شکاف و لکه ای را بپوشاند، تر و تمیز بودن این کتابخانه، از قضا، دلالت ناخواسته دیگری هم دارد: تمیز بودن همه چیز در این کتابخانه تخیلی، به معنای «جدید» بودن این کتابخانه است. این «جدید» بودن، مبین نهاد «نوپا»ی کتابخوانی و کتابخانه است. «نوپا» بودن در اینجا معنای معکوس دارد.
بیش از آنکه بر تازگی و طراوت دلالت داشته باشد، بر «تاخیر» دلالت دارد. نهادهای بوروکراسی و کتابخانه ها، دست کم یک وجه اشتراک دارند: انبوه کاغذ و قفسه. در ایران، کاغذهای بوروکرات ها بسیار زردتر از کاغذهای کتابخوان هاست. گذشته از کتابخانه ملی، کتابخانه های ما اغلب «نو» هستند. این امر بیش از آنکه مبین «توسعه و نوسازی» باشد، معرف فقدان سنت کتابخوانی نزد ماست. کتاب خواندن برای ما چیز جدیدی است و درست به همین لحاظ، چیزی است عجیب و غریب و از همین جاست تکوین انواع و اقسام کلیشه ها و اسطوره های گرد کتاب خواندن: از مطالبی نظیر «کتاب یاری مهربان است» و «هر کتاب دریچه ای است به جهان نو» گرفته تا تصویر همان جوانک آراسته و متشخص.
این کلیشه ها از یک سو تلویحا معرف خاستگاه و شأن بورژوایی «خواندن»اند و از سوی دیگر، از رهگذر کلی، انتزاعی و آرمانی کردن «کتاب»، آن را از محتوای انضمامی، «غیر بهداشتی» و خطرناک اش تهی می کنند و کنش خواندن را به کنشی سرگرم کننده و خنثی و بی خطر بدل می سازند. «هر کتاب، دریچه ای است به جهانی نو»، ولی نه هر جهانی. زیرا جهان های خطرناکی وجود دارند که نباید هیچ دریچه ای به آنها گشوده شود. در این تصاویر، نظیر تصویر آن جوانک که به کرات از صدا و سیما پخش شده است، فرآیند خواندن، در حد اعلای خود ناب و پاکیزه و آرمانی جلوه داده شده است. کتاب هایی هم که در تصاویری از این دست نشان داده می شود، معمولا عناوین «خاصی» دارند. به عبارت دیگر، در این کلیشه ها، کتاب خواندن، سراسر سیاست زدایی شده است. تفکر و همبسته آن، کتاب، همواره سرشتی سیاسی داشته است. در تاریخ تفکر، همپای برافراشتن دیرک های آتش سوزی، همواره جشن های کتاب سوزی هم برگزار می شده است. کارکرد سیاسی و اصلی و سرشت «سکولار» کتابخوانی را در این دیرک ها و جشن ها بهتر می توان دریافت تا در تصاویری از جوانک های متشخص و سربه راهی که در کنج «تروتمیز» کتابخانه های تخیلی، «علم و دانش می اندوزند.»
روی دیگر سکه این «گنده کردن» و آرمانی سازی کتابخوانی، از قضا، موج بزرگ کتاب «نخواندن» است. در حال حاضر، تیراژ کتاب های علوم انسانی، یعنی همان کتاب هایی که بناست خواندن شان ماهیتی سیاسی داشته باشد، به طور متوسط بین 1000 تا 1500 نسخه است و همین مقدار نیز اغلب فروش نمی رود و در انبارها تلنبار می شود. دانشجویان به اصطلاح رادیکال ما نیز که سودای تغییر وضع موجود را دارند، از این ناچیزترین کنش سیاسی، یعنی خواندن کتاب هم گویا می رمند. جالب است که در تاریخ جوامع بسته، کتاب ها به دو دلیل سراسر متضاد خمیر می شوند. ترس از خوانده شدن کتاب های گمراه کننده و بادکردن انبوه کتاب های خوانده نشده.
البته اصلی ترین دلیل نخواندن کتاب را که اغلب ربط چندانی هم به مفهوم آرمانی شده و تخیلی «فرهنگ» ندارد، نباید فراموش کرد. کتابخوانی، کنش بورژوایی است و نیازمند وقت و پول و حوصله است. آه و ناله سردادن از اینکه «متوسط خواندن کتاب در ایران روزی سه یا چهار دقیقه است»، بیش از آنکه به قول محافظه کاران فرهنگ، به نازل بودن سطح فرهنگ کتابخوانی ربط داشته باشد، در پیوند تنگاتنگ با تنگناهای مادی است. وقتی کار برای تامین معاش، تمام روز را پر کند، کتابخوانی به چیزی لوکس و از آن از ما بهتران بدل می شود. احتمالا جوانک متشخص ما نیز در آن کتابخانه تخیلی، یا مشغول زدن تست برای کنکور است و یا در حال درس خواندن برای پاس کردن واحدهای بیهوده دانشگاه.
کلیشه های رایج درباره کنش تخیلی کتاب خواندن، فرسنگ ها از فرآیند از سویی بغرنج و از سوی دیگر لوکس خواندن کتاب فاصله دارند.امید مهرگان
شرق