سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام برغم

 

 

سلام بر غم، اولین رمان فرانسواز ساگان است. ولى قبل از هر چیز یکى از معجزات نادر قرن گذشته است. در سال ???? در کارژاک در دپارتمان لوت، دختر هجده ساله نازپرورده اى قلم به دست مى گیرد و در دفترچه اى مى نویسد: «تردید دارم، نام زیبا و جدى این احساس غریب را که درد لطیفش مرا آزار مى دهد، به آن بدهم: غم. چنان احساس منحصر به فرد و خودخواهانه اى است که تقریباً از آن خجالت مى کشم. غم، همواره در نظر من، احساسى قابل احترام بود. آن را نمى شناختم؛ اندوه، تاسف و گاهى ندامت را حس مى کردم. حالا چیزى مانند ابریشم مرا در برمى گیرد که نرم و خسته کننده است و مرا از دیگران جدا مى کند.» اولین بخش اولین کتاب ساگان، تمام موسیقى، افسون و غم او را در بر دارد. بعد دیگر در تمام زندگى خود، شیرینى غم، خودخواهى کسالت و وحشت از تنهایى را صرف مى کند. او در اصل فرانسیس کوارز نام دارد، ولى به عنوان اسم مستعار، شخصیتى از فرارى پروست را برگزیده است. چرا که او در سن هجده سالگى وحشتى بى اندازه از زمان از دست رفته دارد. آیا به همین دلیل این قدر عجله داشت؟ اتفاقى هم نیست که عنوان کتاب خود را از شعرى منصوب به الوآر استیبیتس گرفته است.
او چه مى گوید؟ داستان سسیل را تعریف مى  کند. کودک بدبختى از یک خانواده ثروتمند که مشغول سپرى کردن تعطیلات خود با پدر دیوانه و معشوقه او است. همه چیز به خوبى در یک فضاى زنده و آرام مى گذرد. تا روزى که پدر تصمیم مى گیرد، با معشوقه خود آنا که نسبتاً جدى و متعادل است و امکان دارد این زندگى بى دغدغه را از بین ببرد ازدواج کند. سسیل تصمیم مى گیرد، این نقشه را بر هم بریزد. او موفق مى شود و این شوخى به یک ماجراى غم انگیز ختم مى شود. دیگر جشن، یاس را پنهان نمى کند و شادى موجب نمى شود که فراموش کنیم، عشق چقدر محال، لذت چقدر سطحى و حماقت چقدر جدى است...
«[پدرم] احمق، بى نهایت احمق بود.» کوئیرز کوچک، دوران خود را در سى و سه روز خلاصه کرده است. به ندرت مى توان، در این قرن، شناختى به این صراحت از وضعیت ترحم مطلق داشت: «من چیز زیادى در مورد عشق، قرار ملاقات ها، بوسه ها و تنفر نمى دانستم.»گرچه ساگان چند رمان بعدى خود را سر هم بندى کرد، اما همواره به سسیل، راوى سلام بر غم وفادار ماند. او زنى دیوانه، سطحى و در عین حال عمیق بود. نوعى سلدا فیتزجرالد فرانسوى که پول خانه اش را در نرماندى از کازینوى دوویل تامین کرد، نزدیک بود مانند نیمیه در تصادف کشته شود، کودک نازپرورده اى که ظرفیت زیادى براى نوشیدن داشت، زنى چنان دست و دلباز که آمادگى داشت، در اوج بیمارى و در حالى که اداره مالیات تمام دارایى اش را گرفته بود، در اوج اعتیاد به کوکائین، در تنهایى بمیرد...سلام بر غم اول یک جنجال و بعد یک پدیده اجتماعى بود، اما امروز که سر و صداها خاموش و فراموش شده، چه چیز از آن باقى مانده است؟ یک رمان کامل کوچک که سرشار از احساسات شکننده است. انسان در زندگى، به ندرت چنین کتابى مى خواند. شاهکار اسرارآمیزى که تحلیل آن غیرممکن و مطالعه آن موثر است. طورى که انسان همزمان احساس تنهایى نمى کند و مى کند. موریاک بحق ساگان را «هیولایى دلفریب» خوانده است. فرد باید یک هیولا باشد که با فروتنى شهرت «لذت جو» بودن را در تمام طول زندگى خود بپذیرد. در حالى که او فقط یک نابغه و باید بگویم، تنها زن در قید حیات لیست ما است
شرق