سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گفتگوی هفته نامه سروش، با محسن مخملباف(1366)

 

               

ابراهیم نبوی : از نظر تکنیکی، سینمای ایران را چگونه می بینید؟
مخملباف : سینمای ایران، تنها فیلم های تولید ایران نیست. فهم سینمایی مخاطبان و سازندگان آن هم هست. زبان سینما، زبان بصری است. اما مخاطب سینمای ایران سمعی است. و اصلاً ملت ما ملت گوش است. از سخنرانی بهتر تحریک می شود تا از یک تابلوی نقاشی. ما حتی کتاب را هم دوست داریم بشنویم تا بخوانیم. مقایسه کنید حرافی ها و غیبت های روزانه تک تک ما را با مقدار مطالعه ای که می کنیم. بیهوده نیست که سینما در ایران، به سرعت به فتورمان تبدیل می شود. چون نقاشی ما را هم داستان به سیطرة خود درآورده. پرده خوانی های ما را ببینید، حتی آن ها هم احتیاج به نقال و تعریف کننده دارد. در حالی که تولد سینما در غرب صرفاً ناشی از اختراع دوربین، توسط برادران لومیر نبود،. بلکه ناشی از تکامل فهم بصری آن ها هم بود. اگر در هر فیلمساز اروپایی یک نقاش، پنهان ببینید، در هر فیلمساز ایرانی، یک شاعر شکست خورده می بینید، یا یک قصه گوی ناکام. به خصوص شعر که برای ما همه هنر گذشته است. ما آنقدر که دیگران بوده اند، نقاش و عکاس نبوده‎ایم. یک دلیل عمده آن مکروهیت نقاشی در ایران اسلامی است و هنوز اگر از مردم ما بپرسند، نقاش کیست؟ نود درصد یا بیشتر پاسخ می دهند: کسی که طبیعت و چهره را خوب با قلم تقلید کند. اما در غرب، وقتی دوربین اختراع شد، قبل از آن بخش عمده ای از مردم، حرف زدن و حرف فهمیدن از نقاشی را آموخته بودند. معنای رنگ و خط و حرکت و نور و کمپوزیسیون و سبک را می فهمیدند. هر چه هست به عکس آنچه در دنیا می گویند و ما ترجمه تفکر آن هاییم. این که سینما زبان تصویر است و به نقاشی نزدیک است، در اینجا سینما در محاصره ادبیات و تئاتر مانده است. تئاتر که چه عرض کنم، نمایش رادیویی، چون ملت ما شفاهی است.
ابراهیم نبوی : شما خودتان هم از قصه نویسی شروع کردید. برای همین وقتی به سینما آمدید، وجه برجستة کارتان، داستان فیلم بود.
مخملباف : بله توبه نصوح، سینما نیست، یک فتورمان است. من برای داستانم عکس گرفته ام. اما حالا داستان، ظاهر قضیه است. نمی شود هم به سینما که تصویر است معتقد بود و هم روایتگر ماند. من از سینمای بی قصه چندان خوشم نمی آید. اما در سینما "بیان داستان به زبان نقاشی" نزدیکتر است. اگر دوباره بخواهم رمان بنویسم، وضع فرق می کند. در استعاذه من صدا را به کار بردم تا تصویر را تکرار کنم. آنچه را تصویر برای چشم می گفت، دیالوگ برای گوش ترجمه می کرد. اما در دستفروش، صدا به واقعیت تصویر عمق می دهد و نقش اصلی را بازی نمی کند.
ابراهیم نبوی : یک نظریه این است که سینما زبان تصویر است و تصویر یک فرهنگ جهانی دارد. خب این از کجا آمده؟ سینما در وضعیت فعلی، با تمام عناصر سینمایی، از یک مرحله‎ای شروع شده است. وقتی از اول قرن بیستم شروع کرد به تکوین و تکامل، از یک سری عناصر فرهنگی استفاده کرد. یعنی سینما در روسیه یک حرکتی داشت، در آلمان یک حرکتی و در آمریکا یک حرکت دیگر، و سبک سینماها ناشی از آن فرهنگ ها بود...