آرامشطلبهای بوگندو را چهارشقه کنید! لویی فردینان سلین
لویی فردینان سلین (1961 - 1894 )
بدتر از همه این است که از خودت می پرسی فردا چطور قدرتی پیدا میکنی که درباره ی همان کاری که دیروز کرده ای و از مدتها پیش هم غیر از آن کار نکرده ای ، ادامه بدهی ، از کجا قدرتش را پیدا می کنی که این کارهای پوچ ، این هزاران هزار نقشه را که به هیچ جا نمی رسد ، این تقلا ها برای بیرون آمدن از فلاکت خرد کننده ، تلاش هایی را که همیشه مرده زاد به دنیا می آیند ، پیش ببری . و این همه به خاطر اینکه یک بار دیگر به خودت ثابت کنی، که هر شب پای دیوارت و زیر دلشوره ی فردا که هربار شکننده تر کثیف تر از روز پیش است ، سقوط کنی .
شاید هم پیری آب زیر کاه باشد که می آید و تهدیدمان می کند ، دیگر آن قدر ساز نداری که زندگی را با آن برقصانی ، موضوع این است . همه ی جوانی ات به انتهای عالم کوچیده تا در سکوت واقعیت بمیرد . حالا از شما می پرسم وقتی دیگر به قدر کافی دیوانه نیستی ، کجا باید رفت ؟ واقعیت احتضاری است که تمامی ندارد . واقعیت این دنیا مرگ است . باید بین مرگ و دروغ یکی را انتخاب کرد . من هرگز نتوانستم خودکشی کنم .
لویی فردینان سلین سفر به انتهای شب
… من همانطوری مینویسم که حرف میزنم، بدون هیچ شگرد و ادااصولی… همهی تقلایی که میکنم برای این است که به همان زبانی بنویسم که با آن حرف میزنیم، چون که کاغذ کلام را بد ضبط میکند. همهی مسأله این است… رسیدن به عصارهی زبان… به نظر من این تنها شیوهی بیان حس و عاطفه است. چیزی که من میخواهم روایتگری نیست. انتقال احساس است. چنین کاری با زبان رسمی رایج، با سبکوسیاق ادیبانه، غیر ممکن است. همچو زبانی مال گزارشهای اداری، بحث و مناظره و نامهنویسی برای دخترعمه یا دخترخاله است.
لویی فردینان سلین/ مرگ قسطی/ ترجمه مهدی سحابی
آرامشطلبهای بوگندو را چهارشقه کنید!
... فکرش را بکن! دلم میخواست از شرّ جنگ خلاص بشوم. شرمنده، اما در عین حال زنده به صلح برگردم، همانطور که آدم بعد از شیرجهای طولانی، خسته به سطح آب برمیگردد... چیزی نماندهبود موفق هم بشوم... ولی جنگ واقعن بیش از این حرفها طول میکشد... هرچه بیشتر طول میکشد، اشخاص منفوری که از وطن متنفر باشند، کمتر پیدایشان میشود. وطن حالا دیگر همهجور قربانی و هر جور گوشتی را بدون توجه به مبداء و منشاءش قبول میکند... وطن در انتخاب شهدایش پاک سربههوا شده. امروز دیگر سربازی نیست که شایستهگی حمل اسلحه و مخصوصن مردن زیر آتش اسلحه و کشتهشدن را نداشتهباشد... آخرین خبر این است که میخواهند از من قهرمان بسازند!... جنون کشتار حتمن فوقالعاده قدرتمند است که میتواند از دزدی کنسرو چشمپوشی کند! چشمپوشی که نه، فراموش کند! اگرچه ما عادت کردهایم هر روز راهزنهای عظیم را ستایش کنیم، همانهایی را که تمام عالم، همزبان با ما گندشان را ارج میگذارد، ولی همینکه موجودیتش را از نزدیک بررسی کنی، مثل جنایت دنبالهداری است که هر روز تجدید شود، اما این آدمها از شکوه و افتخار و قدرت برخوردارند، جنایتهاشان را قانون تقدیس میکند، در حالی که تا جاییکه در تاریخ سراغ داریم ـ میدانی که به من پول میدادند تا از تاریخ حرف بزنم ـ