مقدمه مصطفی ملکیان بر کتاب «نامه به یک کشیش»، اثر «سیمون وی»
سیمون وی در محیط خانوادگیای زاد و بالید که فرانسوی ـ یهودی، فرهیخته، و متعلق به طبقه متوسط بود. در این محیط، از تعلیم و تربیتی بسیار ممتاز و والا برخوردار شد و مخصوصاً درباره فرهنگ و هنر و ادب یونان و روم باستان و در باب اندیشههای اخلاقی بسا چیزها آموخت. علاوه بر اینکه «زبانهای یونانی، لاتین، سنسکریت و چند زبان جدید» را بخوبی یاد گرفت، مطالعات و تحقیقات فراوانی در زمینه اخلاق، «فلسفه، ادیان غربی و شرقی، علوم تجربی، ریاضیات، ادبیات» و تاریخ داشت.
اما از اطلاعات و معلومات او چشمگیرتر و جذابتر شخصیت و منش روانشناختی و اخلاقی اوست. عشق ورزی بی حد و مرز به انسانها، اشتیاق مقاومتناپذیر به عدالت اجتماعی (که معلول همان عشق ورزی است) و حقیقتطلبی مجدانه وی، چون با وسواس اخلاقی و نیز با گرایشها و تجارب عرفانی او جمع و ترکیب شدند، از او انسانی ساختند بسی دوستداشتنی، غبطه انگیز و الهامبخش. به نظر میرسد که سلوک فردی و اجتماعی و شیوه زیستن و حتی، مردن وی، یکسره با توسل به این پنج خصیصه روانی و اخلاقی او قابل تبیین و توجیه است.
در طول زندگی کوتاه سی و چهار ساله خود، معلم فلسفهای بود موفق و شاخص، مبارزی که تعهدات چپگرایانه داشت، مقاله نویسی که در باب مسائل اجتماعی و دینی مطالبی برانگیزاننده و تأمل آفرین می نوشت، و شخصیتی عارف مشرب که کاملاً استثنایی و متفاوت بود. در ایام دانشجویی، کسانی که هم از طهارت و پاکی او خبر داشتند و هم فعالیتهای پرشور و شوق اجتماعی و سیاسی چپگرایانه او را می دیدند از او با عنوان «عذاری چپ» (Red Virgin) یاد می کردند. در سالهای آخر عمرش، کسانی و پس از درگذشتش کسان بسیار پرشمار تری (مخصوصاً زمانی که مقالات، یادداشتها و نامه های وی، برای نخستین بار، به صورت کتاب انتشار یافتند) از او با عنوان «قدیسی کاتولیک در بیرون کلیسا» نام بردند. شخصیتی بود که مخاطب خود را بر می انگیخت، دلنگران می کرد، و به تأمل فرو می برد. وسواس اخلاقی کم نظیر و شور و شوق اجتماعی و دینی دغدغه بار او، به نظر متفکران بسیاری که هم با او و هم با یکدیگر اختلاف نظر داشتند، جاذبیتی عظیم داشت.
نامه به یک کشیش، از میان آثار سیمون وی، نخستین اثری است که به زبان فارسی انتشار مییابد. در این اثر، سیمون وی به عنوان متفکری سخن می گوید که از سویی، نخست دلبسته و پایبند دین مسیح است و «همواره رویکرد مسیحی را به عنوان تنها رویکرد معقول پذیرفته» است و از سوی دیگر، از تفسیر کلیسای کاتولیک رومی از این دین و آنچه این کلیسا، در طول تاریخ، به نام دین کرده است بشدت ناخشنود و بیزار است، به حدی که «هرگز، حتی برای یک لحظه، این احساس را نداشته ... که خدا ... [او[ را در کلیسا می خواهد.» با این پیوستگی عاشقانه به دین و معنویت و آن «جدایی نقادانه از همه اشکال و صور دین نهادینه»، و به عنوان کسی که «همیشه بیشتر دلمشغول رنج و محنت دیگران ـ منجمله پلیدیها و تبهکاریهایی که به نام دین صورت می گرفت ـ بود تا نگران موقعیت خود»، و به سائقه «صداقت و تواضع فکری وسواس گونه ای» که داشت، نامه ای خطاب به یک کشیش کاتولیک دومینیکی فرانسوی ساکن نیویورک می نویسد و در آن بعضی از افکاری را که در ذهن و ضمیر او خلیده و خانه کرده اند و میان او و کلیسا سد شده اند برمی شمارد و یادآور می شود که آن افکار، در نظر او، درجات متفاوتی از احتمال یا قطعیت را دارند و به یک اندازه محتمل یا قطعی نیستند و در عین حال، از مخاطب نامه می خواهد که قاطعاً و صریحاً معلوم کند که هریک از این افکار با عضویت در کلیسا واقعاً سازگار است یا نه، هرچند اگر کلیسا همه یا بعضی از آنها را محکوم کند باز تا به او ثابت نشود که نادرستند، دست از آنها نمی کشد. سیمون وی، از سویی، پرداختن جدی به این افکار و عقاید و مسائل را امری دارای بیشترین اهمیت می داند و می گوید: «حاشا و کلا که من تفکر در باب این مسائل را یک بازی تلقی کنم. این تفکر نه تنها با توجه به اینکه نجات ابدی خود انسان در معرض خطر است اهمیت حیاتی دارد، بلکه، افزون بر این، واجد اهمیتی است که به عقیده من، از اهمیت نجات خود من بمراتب پیشی می گیرد. مسأله مرگ و زندگی در مقایسه با این تفکر یک بازی است.» و از سوی دیگر، در باب این افکار و عقاید و مسائل از هرگونه خودشیفتگی، جزم و جمود و تعصب می پرهیزد و می گوید: «من نوعی تعلیق حکم را در باب همه افکار، هرچه باشند، بدون استثنا فضیلت تواضع در قلمرو عقل تلقی می کنم.» و بدین ترتیب هم معنویت ژرف و هم عقلانیت راستین خود را نشان می دهد.
متن کامل رادرسایت نیلوفرمطالعه فرمایید.
http://malekiyan.blogfa.com/post-52.aspx